بازی و سرگرمی
این وبلاگ هر هفته مطلب جدیدی داره.
 
 
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:خاطره,نبودم,ببخشید, :: 19:31 ::  نويسنده : احمد رضا

من ۳ روز نبودم رفته بودم باغ دوست مامانم تو دماوند! 

خیلی خوش گذشت.

 من بودم مامانم و خواهرم و دوست مامانمو دوست دوست مامانمو دختر مامانمو دختر خاله ی دختر دوست مامانم و خواهر دختر خاله ی دختر دوست مامانم بودیم.

خخخخخخخخخخخ

اونجا ۷ تا سگ داشت! ۳ تا وحشی ۴ تا اهلی!

اسم اهلیا:

snow

فنل (fenel)

نانای (تونو)

بچه ی تونو (توتو)

بابای توتو هم دزدیده بودن! وقتی دزدیدنش بچش به دنیا اومد اسم باباشو روش گذاشتن یعنی اسم باباشم توتو بود!

خلاصه خیلی خوش گذشت.

البته اینترنتم بردیم ولی آنتن نداد!



شنبه 1 تير 1392برچسب:خنده,دار,باحال,جک,خاطره,امتحان,خنده دار, :: 1:44 ::  نويسنده : احمد رضا

من درس ریاضیم خیلی خوبه و همیشه بیسته!

علومم هم همیشه بده.

منو دوستم کریمی تصمیم گرفتیم من به اون ریاضی و اون به من علومو تقلب بده!

بعد امتحان دوممون که ریاضی بود فک کنم بهش 5 نمره تقلب رسوندم.

امتحان بعدی قریشی (که رو صندلی تکی نشسته بود البته ما هم بقل دستی نداشتیم) جلو سریمون اعتراض کرد که من (منظورم از زبون قریشیه) دست چئیم و سخت دست چئمو ببرم راستم!

بعد جای قریشی (رتبه ی تقریبا آخره) کریمی نشست!

بعد منم نتونستم علومو از کریمی تقلب بگیرم ولی قریشی سر منو خورد انقد گفت سوال فلانی.



یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:خنده,دار,باحال,جک,خاطره,امتحان, :: 17:31 ::  نويسنده : احمد رضا

من تو امتحان هر سوالی رو بلد نبودم ۲ نمره داشت هر کودومو بلد بود ۲۵ صدم نمره!

شما اینطوری نبودید؟



یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:رییس جمهور,روحانی,شادی,خاطره,عکس,جشن, :: 17:15 ::  نويسنده : احمد رضا

عکس هایی از جشن دیشب براتون گذاشتم تو ادامه ی مطلب...

نظر فراموش نشه!

همه ی زنا بی حجابن دقت کنید!



ادامه مطلب ...


یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:رییس جمهور,روحانی,شادی,خاطره, :: 14:2 ::  نويسنده : احمد رضا

یووووووووهووووووو

روحانی رییس جمهور جدیدمون شد!

با ۱۲ میلیون رای.

به نظر من بهتر از این نبود.

دیشب رفته بودیم عروسی توو راه برگشت انقدر خوش گذشت.

همه جشن گرفته بودن.

حالا بین خودمون باشه همه ی زنا روسریاشونو در اورده بودن.

یه عالمه شعار دادیم (من و خواهرم و خالم و بابام و مامانم و دختر خالم).

همه عکس روحانی گرفته بودن!

شما دوست داشتید کی رییس جمهور شه؟



اول یه توضیح بدم: من یه مهر داشتم که روش اسم خودم بود از 2 سال پیشم نگهش داشته بودم!

_______

امروز رفته بودم مدرسه زنگ تفریح دوم که از حیاط برگشتم دیدم مهدوی (بغل دستیم که مهر رو بهش امانت داده بودم) زود گفت کمالی (خوب چیه؟ منو با فامیلی صدا میزنن) کیفتو!

دیدم کیفم روش هزار مهر احمد رضا کمالی خورده :(

داد زدم: مهدوی چرا این کارو کردی؟

گفت به جون مامانم من نکردم!

بعد یادم افتاد یه لحظه دادش به زارع (جلوییم) که جلوییم مهررو زد به دفتر خودش!

تا زارع از زنگ تفریح اومد گفتم زارع تو این کارو کردی؟ گفت نه به خدا!

بعد گفتم یکی از شما دوتا بودید یا میگید کی بوده یا همتونو خط خطی میکنم!

بعد چند دقیقه که آقا اومد مهدوی کتاب منو باز کرد گفت :هـــــــــی

گفتم چی شده؟ نگاه کردم دیدم تو هر کتاب و دفتر من یکی مهر زده تو هر صفحه 1 عدد! :(

دیگه اونقد عصبانی شدم گفتم مهدی معلوم شد که تو کردی چون آدم که الکی نمیاد کتاب کسی رو باز کنه بگه هی! گفت:به خدا من نکردم!

خلاصه هی بهش سر کلاس میگفتم میدونم باهات چیکار کنم!

آخر سر گفت: (( بزار من راستشو بگم! ولی باید قول بدی بهشون نگی من بهت گفتم!))

منم قول دادم!

هـــــــــــــی

حدس بزنید چه کسایی اون کارارو کرده بودن؟

کاوه: پشت سریم! دشمنم که هر روز با هم میجنگیم! البته بیش تر اوقات با هم دوستیم!

منوچ (منوچهری): یکی از دوستای خوبم که من خیلی دوستش داشتم!

منم که دیگه میخواستم از عصبانیت بمیرم مهدوی گفت: تو رفتی پایین منو این دوتا و چند نفر دیگه موندیم و ...

منم میخواستم طوری وانمود کنم که من نمیدونم اونا اون کارو کردن!

برای همین تصمیم گرفتم دیگه باهاشون قهر کنم و بهشون لاش* ندم!

بعد زنگ که خورد یه خط کنده رو کیف منوچ انداختم و تو شلوغیای راه پله با خودکارم چند تا خط کوچیک رو روپوش کارو انداختم!

وقتیم رسیدم خونه منوچو تو فیس بوک بلاک کردم و بهش گفتم خیلی بی شرف و گستاخی!

لغت نامه:

لاش:تو مدرسه ی ما به گگرفتن قسمتی از ساندویچ یا ... لاش میگویند!



امروز رفتم با دوشتم آرمین و دختر خالم و خواهرم سینما!

اسم فیلم که البته انیمیشن (اول انیمیشن ایرانی) تهران 1500 بود که خیلی باحال بود!

اول من یه پاپ کرن خریدم آرمین (دوستم) و برادرش چیپس با سس خریده بودن!

اول من دستمو بردم تو صندلی آرمین بعد دیدم دستم خیس شد!

دیدم دستمو کردم تو ماستش!

بعد آرمین خندید چیپسو ماستش افتاد روی پای من شلوار عید من ماستی ماستی شد! گذاشتمش رو دسته ی خواهرم داشتم شلوارمو پاک میکردم خواهرم روشو اونور کرد دوباره ماست افتاد رو پای من بعد روی زمین!

اومدم ورش دارم دستمو کج کردم پاپ کرنام ریخت! بعد متوجه شدم صندلی ماستی شده!

بعد جعبه ی خالی پاپ کرنمو تیکه تیکه کردم تا صندلیو باهاشون تمیز کنم!

بعد انداختمشون رو زمین!

برادر دوستم نور مبایلشو انداخت دیدم ماست قشنگ مالیده به همه جا!

بعد تا فیلم تموم شد نوید گفت (بدویید) ما هم همه دوییدیم خارج شدیم!



یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:خاطره,خنده,دار,باحال,کرم,نوید,نیما,من,آرمین, :: 12:11 ::  نويسنده : احمد رضا

اگه دقت کرده بودید 2 روز بود مطلب نزاشته بودم!

خونه ی دوستم آرمین بودم!

بعد میخواستیم بازی کنیم وسایلمونو (ایکس باکس با تلویزیون) بردیم اتاق برادر بزرگش که 26 سالشه!

بعد برادرش گفت بچه ها دارید میرید بیرون درم ببندید :|

مجبور شدیم تو حال بازی کنیم چون تو اتاق آرمین جا نبود!

یه نفرم اونجا هست که اونم برادی 21 ساله ی آرمینه که من اسمشو گذاشتم کرم!

کرم خیلی کرم میریزه!

وقتی داریم بازی میکنیم مثلا رو صندلی نشستم صندلیو یهو میلرزونه یا مثلا ته آبش که مونده رو میریزه روت!

بعد من بازی کردم تا دو روز شب دوم با اصرار زیاد شب موندم! (آرمین اصرار کردا!)

صبحم ساعت 10 حاظر شدم برم و تا رسیدم اومدم وبلاگمو چک کردم که 5 نظر داشتم!

4 تا هدیه (په نه په) یکی مصطفی!



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلام من احمد رضا این وبلاگو ساختم. این وبلاگ بروز است و هر هفته مطلب جالبی دارد. ولی در هر صورت نظر بده و اگر نه شبیه این انگیری بردز میشم. راستی: به نویسنده نیازمندیم!
آخرین مطالب



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 4859
بازدید کل : 999144
تعداد مطالب : 620
تعداد نظرات : 940
تعداد آنلاین : 2

http://deadtools.mihanblog.com/" name=button>



Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

کسب درامد از طریق پاپ اپ