بازی و سرگرمی
این وبلاگ هر هفته مطلب جدیدی داره.
 
 

امروز رفتم با دوشتم آرمین و دختر خالم و خواهرم سینما!

اسم فیلم که البته انیمیشن (اول انیمیشن ایرانی) تهران 1500 بود که خیلی باحال بود!

اول من یه پاپ کرن خریدم آرمین (دوستم) و برادرش چیپس با سس خریده بودن!

اول من دستمو بردم تو صندلی آرمین بعد دیدم دستم خیس شد!

دیدم دستمو کردم تو ماستش!

بعد آرمین خندید چیپسو ماستش افتاد روی پای من شلوار عید من ماستی ماستی شد! گذاشتمش رو دسته ی خواهرم داشتم شلوارمو پاک میکردم خواهرم روشو اونور کرد دوباره ماست افتاد رو پای من بعد روی زمین!

اومدم ورش دارم دستمو کج کردم پاپ کرنام ریخت! بعد متوجه شدم صندلی ماستی شده!

بعد جعبه ی خالی پاپ کرنمو تیکه تیکه کردم تا صندلیو باهاشون تمیز کنم!

بعد انداختمشون رو زمین!

برادر دوستم نور مبایلشو انداخت دیدم ماست قشنگ مالیده به همه جا!

بعد تا فیلم تموم شد نوید گفت (بدویید) ما هم همه دوییدیم خارج شدیم!



* پيرمردي تنها در يکی از روستاهای آمريکا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود. تنها پسرش بود که مي توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .

 

پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :

"پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم،  چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.   من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد . من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي.

بقیه تو ادامه ی مطلب...



ادامه مطلب ...


سریال انگری بردز رسید!

هر هفته یه قسمتش میاد که زیاد به هم ربطی ندارن ولی خیلی خنده دار و باحالن!

شما میتونید این کارتونو به صورت هفته ای از سایت www.downloadha.com دانلود کنید!

angry birds toons cover دانلود فصل اول انیمیشن Angry Birds Toons 2013



شنبه 26 اسفند 1391برچسب:دختر,خنده,دار,باحال,جک,جوک,کوتاه, :: 20:11 ::  نويسنده : احمد رضا

 

بیچاره دخترا اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه!

اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره!

اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه! اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه!

اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه! اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست!

اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه! اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود!

اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار!

اگه اروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده!

اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه می گن یکی رو زیر سر داره!

اگه حرف شوهرو پیش بکشه می گن سر و گوشش می جنبه !

اگه به خودش برسه می گن دلش شوهر می خواد می خواد جلب توجه کنه !

اگه............چکار کنه بمیره خوبه؟



دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:داستان,کوتاه,خنده,دار,باحال,ایرانی,جک,جوک, :: 20:53 ::  نويسنده : احمد رضا

داستان کوتاه خنده دار

سه تا زن انگلیسی، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میگذارن که اعتصاب کنن و دیگه کارهای خونه رو انجام ندهند تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کار رو به هم اعلام کنن.

زن فرانسوی گفت:
به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شده ام، بنابر این نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه اتو و نه… خلاصه از این جور کارها دیگه بریده ام. خودت یه فکری بکن، من که دیگه نیستم!
روز اول خبری نشد، روز بعدش هم همین طور. روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست کرده بود و آورد در رختخواب. من هم هنوز خواب بودم، وقتی بیدار شدم رفته بود.
زن انگلیسی گفت:
من هم مثل زن فرانسوی همون ها را گفتم و رفتم کنار. روز اول و دوم خبری نشد ولی روز سوم دیدم شوهرم لیست خرید رو کاملا تهیه کرده بود، خونه رو تمیز کرد و گفت کاری نداری عزیزم؟ منو بوسید و رفت.
زن ایرانی گفت:
من هم مثل شما همون حرف ها رو به شوهرم گفتم. روز اول چیزی ندیدم، روز دوم هم چیزی ندیدم. روز سوم هم چیزی ندیدم... شکر خدا روز چهارم یه کمی تونستم با چشم چپم ببینم!



یه داستان کوتاه بسیار طنز!

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برای امتحان نداشتن.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغیراتی رو به وجود آوردن .

بقیه ی داستان در ادامه ی مطلب...



ادامه مطلب ...


 

زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟

میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را

طلاق دهد ؟

شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است

پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد

پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد

سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن

زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :

چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد

سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید

و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد

و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد

سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم

بقیه ی داستان در ادامه ی مطلب...

 



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلام من احمد رضا این وبلاگو ساختم. این وبلاگ بروز است و هر هفته مطلب جالبی دارد. ولی در هر صورت نظر بده و اگر نه شبیه این انگیری بردز میشم. راستی: به نویسنده نیازمندیم!
آخرین مطالب



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 48
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 4899
بازدید کل : 999184
تعداد مطالب : 620
تعداد نظرات : 940
تعداد آنلاین : 2

http://deadtools.mihanblog.com/" name=button>



Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

کسب درامد از طریق پاپ اپ